۱۳۹۳ مهر ۸, سه‌شنبه

روزي كه پرويز ثابتي به سلولم آمد

محمد اقبال

محمد اقبال - اواخر دهه 50 شمسي-تهران
از كتاب خاطراتم «ياد»
37 سال پيش در چنين روزي، 8 مهر 1357، براي چندمين بار از سال 1348 كه تازه وارد دانشگاه شده بودم، دستگير شده و به زندان كميته ضد خرابكاري منتقل شدم. برخلاف سابق ديگر خبري از شلاق و شكنجه نبود. ولي منوچهري يك بازجويي اساسي همراه با تهديد از من كرد و برگه ها را خودش پر كرد و گذاشت جلويم كه امضا كنم كه البته نكردم و گفتم وكيل مي خواهم.
اما آخر شب با كمال تعجب ديدم اوضاع چرخيد و يك هيأت عاليرتبه شامل پرويز ثابتي همراه با عضدي رييس كميته مشترك (با نام اصلي محمد حسن ناصری) و حسين زاده (با نام اصلي عطار پور) و بازجويم منوچهر وظيفه خواه (با نام مستعار منوچهري) و يك نفر ديگر كه نشناختمش به سلولم آمدند و حسابي تحويلمان گرفتند. جالب اينجا بود كه خودشان را (البته با نام مستعار و پيشوند دكتر) معرفي هم كردند. عضدي افسر نگهبان را دعوا كرد كه چرا در سلول انفرادي «آقاي مهندس» را بسته!! دستور دادند سيگارهاي مرا بياورند و تحويل بدهند. سؤال كردند كمبودي دارم يا ندارم؟... البته تعارفات بلافاصله بعد از رفتنشان دود شده به هوا رفت، در سلول را بستند، سيگاري نياوردند و همه چيز برگشت به روال معمول اما يك اتفاقي افتاده بود كه من نمي دانستم. به اين ملاقات كه در سلول من در بند يك زندان كميته مشترك واقع شد، و علت آن، بازخواهم گشت.
كساني كه در سلول به ملاقات آمدند
پرویز ثابتی مسئول اول اداره کل سوم ساواک و رئیس ساواک تهران يا همان مقام امنيتي كه در سالهاي قبلش مي آمد و پيروزيهاي ساواك را برمي شمرد، بود.
ثابتی معتقد بود در اعتراض به راديو بی بی سی که به نظر وی وقایع ایران را بزرگنمایی می‌کرد باید سفارتخانه‌های آمریکا و انگلیس بسته شود. اما شاه و دیگران نظر وی را بچه‌گانه تلقی مي كردند. ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) ۹ و به عبارتی ده اداره کل داشت. پرویز ثابتی در سال ۱۳۴۵ به ریاست اداره یکم از اداره کل سوم رسید، سال ۱۳۴۹ معاون دوم اداره کل سوم بود و سال ۱۳۵۲ مسئول اول اداره کل سوم ساواک موسوم به امنیت داخلی شد. اداره کل سوم، جدا از دفتر و بخش مستقل بازجویی، هفت اداره مجزای دیگر را نیز در برمی‌گرفت و هرکدام بخشهای عریض و طویل داشت.
«زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری» در ردیف یکی از ادارات کل سّوم بود و واحد اطلاعاتی، اجرایی و پشتیبانی اش هر کدام از دوایر گوناگون تشکیل می‌شد و با یک اداره ساواک برابری می‌کرد.
من خودم اين صحنه را نديده بودم اما بارها از ياران و همرزمان شنيده بودم كه ثابتي بسيار از صداي شكنجه شده ها لذت مي برد و به همين خاطر عضدي قبل از اين كه ثابتي وارد محوطه كميته شود، همه بازجوها و شكنجه گرها را مجبور مي كرد كه زندانيان را شكنجه كنند.
اما جريان دستگيري من
بامداد روز جمعه 17 شهريور 1357 در تهران حكومت نظامي اعلام شد و به دستور شاه تظاهركنندگان بي دفاع را در ميدان شهدا (ژاله) به رگبار بستند. بر اساس طرح ساواك براي حكومت نظامي عصر روز 17 شهريور 1357 ساواك شروع به دستگيري فعالان سياسي و چهره هاي شناخته شده آن زمان كرد. به علت ارتباط گسترده ام با خبرنگاران خارجي من نيز در شمار افرادي بودم كه به خانه مان در چهارراه مختاري شاپور تهران ريختند. چون پيشاپيش حدس مي زدم، مخفي شده بودم.
هر روز يك كاميون حكومت نظامي مي آمد و سر كوچه متوقف مي شد و افراد ساواك و مأمورين حكومت نظامي از خودرو پياده مي شدند و به خانه حمله مي كردند. توي خانه برادرم مجاهد شهيد عارف اقبال كه در 30 خرداد 60 به شهادت رسيد و برادر ديگرم محمود، مانده بودند. پدر و مادر و سايرين خانه را ترك كرده بودند.
ساواك و مأمورين حكومت نظامي هر روز مي ريختند توي خانه و با خنده و تمسخر دو برادرم كه توي حياط تخت پهن كرده و عمدا دراز مي كشيدند، مواجه مي شدند.
عاقبت در 37 سال پيش در چنين روزي بعد از 21 روز كه به قول ساواك «متواري» بودم، دستگير شدم.
گزارشهاي مربوط به اين دستگيري و آزادي متعاقب آن را كه عزيزي لطف كرده و برايم يافته است توسط «مركز اسناد انقلاب اسلامي» در ميان مجموعه اسناد ديگري در چندين جلد در ايران منتشر شده است. البته خدا مي داند چه قسمتهايي از زير تيغ سانسورچيها و جلادان اين مركز سالم مانده است...
پرويز ثابتي گزارش اقدامات مشعشع خود را ذكر كرده كه: نامبرده (من، محمد اقبال) «با انجام یک سلسله اقدامات عملیاتی بوسیله منابع فنی مورد شناسائی واقع... و دستگير و بازداشت گرديد» دستگيري من را البته با گويش خودش از بازجويي من، براي دربار و شاه، به صورت خلاصه، تهيه كرده. در گزارش موارد متعدد غلط وجود دارد.
بخش مربوط به دستگيري با امضاي پرويز ثابتي مندرج در «بولتن ویژه گزارش از فعالیتهای کمیته مشترک ضد خرابکاری از 9 تا 12 مهر 57»:
«ب- دستگیری یکی از اعضاء متواری جبهه باصطلاح ملی در تهران. محمد اقبال (مهندس) ‌که بر اساس گزارش منابع اطلاعاتی ساواک از اعضاء جبهه باصطلاح ملی معرفی و در جریانات اخیر فعالیتهای حادی در زمینه تحریک مردم نسبت به ایجاد آشوب و بلوا انجام و متعاقب برقراری حکومت نظامی در تهران و حومه بعلت بیم از دستگیری محل کار و سکونت خود را ترک و همچنان به تحریکات سوء خود ادامه داده و موجبات بدبینی اطرافیانش را نسبت به اقدامات دولت فراهم مینمود، با انجام یک سلسله اقدامات عملیاتی بوسیله منابع فنی مورد شناسائی واقع و در تاریخ 1357/7/8 هنگامیکه بمنزلش مراجعه نموده بود بوسیله مامورین کمیته مشترک ضد خرابکاری دستگیر و بازداشت گردید. متهم یاد شده ضمن اعتراض به بازداشت خود عنوان مینماید، خود را در شرایطی نمی‌بیند که تحت تعقیب قرار گیرد زیرا تنها در تظاهرات خیابانی عید فطر و راهپیمائی بعد از آن شرکت و چون شدیدا به قانون اساسی معتقد و حکومت نظامی را مغایر با آن میداند لذا به بازداشت خود معترض میباشد. مشارالیه در بازجوئیهای معموله به دادخواستی که جهت دادستان تهران در زمینه اعتراض به دستگیریش از طرف مامورین تسلیم داشته اشاره و اضافه مینماید که شرایط کنونی ایران مانند سالهای گذشته نیست. در حال حاضر از هر خانواده‌ای فرد عزیزی از دست رفته و این ملت با کلمه فضای باز سیاسی و این قبیل بازیها خاموشی نمیگیرد. این همان مردمانی هستند که بتصدیق روزنامه‌های خودتان گل برای ارتشیان پرتاب میکردند و آنها را بوسه‌باران مینمودند. بنگرید که خشونتها چه میکند. چند میلیون نفر در راهپیمائی حتی دست به شکستن یک شیشه نزده‌اند ولی فردا برویشان آتش گشوده شد. بازجوئی از شخص موصوف که از اعضاء جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر و کمیته دفاع از حقوق زندانیان نیز میباشد، همچنان ادامه داشته و نتایج حاصله متعاقبا باستحضار خواهد رسید».
بولتن ويژه گزارش فعاليتهاي كميته مشترك
علت آمدن ثابتي به سلول من براي ملاقات چه بود؟
اما جريان آمدن پرويز ثابتي و عضدی و منوچهري شكنجه گر و حسين زاده چه بود؟
رژيم آن موقع خيلي از «رسانه هاي بيگانه» وحشت داشت. خبر دستگيري من بلافاصله از سوي رويتر و يونايتدپرس اينترنشنال (يو پي آي) و چند خبرگزاري ديگر مخابره شده بود. راديو بي بي سي (همان آيت الله بي بي سي مشهور) نيز همان شب طي گزارش مشروحي از اوضاع آن روز، خبر دستگيري مرا اعلام كرد.. اين باعث شد كه با اين كه ثابتي خودش اهل اين حرفها نبود و طرفدار شدت عمل، به دستور دربار عمل كند و بلافاصله به ديدار من بيايد. صبح روز بعد كه با كمال تعجب ملاقات دادند، همين كه از افراد خانواده ام شنيدم كه بي بي سي گفته و خبرگزاريها مخابره كرده اند، فهميدم كه موضوع ترس و وحشت ديشب سران ساواك و آمدنشان به ملاقات من از چه قرار بوده است.
خبر مشروح بي بي سي فارسي مندرج در بولتن محرمانه خبرگزاري پارس
گزارش بي بي سي را «بولتن محرمانه خبرگزاري پارس» شاه، كامل آورده است:
«بخش فارسی رادیو لندن - ساعت 20.15 - 1357/07/08 در ایران بدنبال دعوتی که برای اعتصاب فردا صورت گرفته است، مقامات حکومت نظامی هشدار داده‌اند که با هرگونه وقفه در امور کشور مقابله خواهند کرد... در آستانه اعتصاب فردا پلیس امنیتی ایران در اقدام دیگری یکی از اعضای برجسته کمیته ایرانی دفاع از زندانیان سیاسی آقای محمد اقبال را دستگیر کرد».

داستان انتقالم به بند عمومي در طبقه سوم كميته مشترك (بند 5) و بسياري از آخوندهاي نشان دار از جمله مهدوي كني و هادي خامنه اي (برادر كوچكتر ولي فقيه) و آخوند حجتي كرماني و آخوند مفتح و آخوند رباني املشي در آنجا بودند را بعدا خواهم آورد. فقط در يك كلام تعادل قوا در رابطه با آن جوان كه من باشم چرخيده بود و من هم خوب اين را مي فهميدم. اين بود كه فرياد مرگ بر شاه را وسط راهرو سر مي دادم، بازجوها كه خوب تعادل را فهميده بودند خودشان را به نشنيدن مي زدند و يا در بازجويي خصوصي التماس كه سر ما را بر باد نده... اما از اين جالبتر حال و روز آخوندها بود كه شعار مرگ بر شاه قبل از ساواك تن آنها را به لرزه درمي آورد!. آخوندهاي بزدل رنگ از رويشان مي پريد و قبض روح مي شدند و فقط مانده بود كه به دست و پايم بيفتند. بارها با التماس مي گفتند كه «آقاي مهندس ترا به خدا رعايت حال ما را بكنيد، ما زن و بچه داريم».
آخوندهايي كه با هم در كميته بوديم
ثابتي جنايتكار در آبان ۱۳۵۷ ایران را به مقصد آمریکا ترک کرد و در آنجا به فعالیت اقتصادی اشتغال داشته است. عضدي در آمريكا است. حسين زاده احتمالا در اسرائيل است. منوچهري بازجويم در طي ساليان قبل از انقلاب گريخت و در تابستان 1360 در حالي كه در لندن درخواست ويزاي آمريكايش رد شده بود خودكشي كرد.
مهدوي كني رياست جمهوري (موقت) و چندين وزارت و دو دوره رياست مجلس  را طي كرد و دست آخر شد رييس مجلس خبرگان و الآن با مرگ دست و پنجه نرم مي كند. هادي خامنه اي مشغول چپاول است و در جناح مخالف برادرش ولي فقيه پوشالي. حجتي كرماني هنوز همان دايناسور است با همان عقايد. مفتح را فرقان زد. رباني املشي مرد. راستي داشت يادم مي رفت: «آيت الله دستغيب» كه بعدا شد امام جمعه و نماينده خميني دجال در شيراز كه «صد پاره شد ديگر نمي آيد» نيز در جمع ما بود و با هم آزاد شديم. سند بولتن ويژه كميته مشترك و گزارش راديو بي بي سي و سند مركز اسناد كه اسامي آزاد شدگان آمده است كه همان افراد ذكر شده در ميانشان هستند و ساير عكسها و اسناد مربوطه را در صفحه فيس بوك و وبلاگم گذاشته ام.
تا فرصتي ديگر و نقل نوشته يي ديگر از «ياد».
كيهان هوايي -اسامي زندانيان آزاد شده
(همه روزنامه هاي آن روزگار درج كرده بودن)